جنگ

کودکان فردا
استعمارزدگان
sovar

کودکان فردا

آدم‌هایی که زیاد مرا نمی‌شناسند، با تعجب می‌پرسند: خالد! پس کی درس می‌خوانی؟ استادکارم به جای من جواب می‌دهد: نصف روز کار می‌کند. بیچاره از

ادامه مطلب »
کودکان فردا
استعمارزدگان
sovar

کودکان فردا

من هم مثل یاسمین دوست دارم در مدرسه نوساز درس بخوانم. اما ساختمان کلاس‌های مدرسه ما کهنه شده است. به یاسمین می‌گویم: به این خاطر

ادامه مطلب »
کودکان فردا
استعمارزدگان
sovar

کودکان فردا

اینجا یک دشت بزرگ است، مقابل مجسمه صلصال در بامیان افغانستان. آخر هر هفته، من و ضیا اینجا می‌آییم و تمرین شوت و پاس‌کاری می‌کنیم.

ادامه مطلب »
کودکان فردا
استعمارزدگان
sovar

کودکان فردا

تاب که می‌خورم انگار به گنبدهای فیروزه‌ای زیارت سخی نزدیک‌تر می‌شوم. به آسمان هم نزدیک‌تر می‌شوم. از همه وسایل بازی، تاب را بیشتر دوست دارم

ادامه مطلب »
کودکان فردا
استعمارزدگان
sovar

کودکان فردا

پدرم از کارهای من تعجب می‌کند من از کارهای پدرم! مثلا اخبار چی دارد که به جای فیلم کارتونی هر روز می‌بیندش؟! آن هم اخبار

ادامه مطلب »