
استعمارزدگان
کودکان فردا
آدمهایی که زیاد مرا نمیشناسند، با تعجب میپرسند: خالد! پس کی درس میخوانی؟ استادکارم به جای من جواب میدهد: نصف روز کار میکند. بیچاره از
آدمهایی که زیاد مرا نمیشناسند، با تعجب میپرسند: خالد! پس کی درس میخوانی؟ استادکارم به جای من جواب میدهد: نصف روز کار میکند. بیچاره از
من هم مثل یاسمین دوست دارم در مدرسه نوساز درس بخوانم. اما ساختمان کلاسهای مدرسه ما کهنه شده است. به یاسمین میگویم: به این خاطر
اینجا یک دشت بزرگ است، مقابل مجسمه صلصال در بامیان افغانستان. آخر هر هفته، من و ضیا اینجا میآییم و تمرین شوت و پاسکاری میکنیم.
تاب که میخورم انگار به گنبدهای فیروزهای زیارت سخی نزدیکتر میشوم. به آسمان هم نزدیکتر میشوم. از همه وسایل بازی، تاب را بیشتر دوست دارم