کودکان فردا

آدم‌هایی که زیاد مرا نمی‌شناسند، با تعجب می‌پرسند: خالد! پس کی درس می‌خوانی؟ استادکارم به جای من جواب می‌دهد: نصف روز کار می‌کند. بیچاره از شانس بدش، پدرش در حمله انتحاری کشته شده! در نصف دیگر روز، برای هم‌کلاسی‌هایم تعریف می‌کنم که ماشین باری که امروز اتاقش را جوشکاری کردم بوی خربزه‌های شمالی می‌داد. می‌گفت: […]

کودکان فردا

من هم مثل یاسمین دوست دارم در مدرسه نوساز درس بخوانم. اما ساختمان کلاس‌های مدرسه ما کهنه شده است. به یاسمین می‌گویم: به این خاطر که ده‌ها سال جنگ بوده، دولت نتوانسته مدرسه‌های تازه بسازد. خانم معلم خاطره‌های خودش را وقتی دانش‌آموز بوده از همین کلاس و مدرسه برای ما تعریف می‌کند. می‌گوید: اگر فکر […]