
استعمارزدگان
کودکان فردا
اول خیال کردیم تو مهمان ما هستی! پدرم میگوید: مهمان حبیب خداست! از همین خاطر خوشحال شدیم. تلویزیونها گفتند شما برای نجات ما آمدید! اما
اول خیال کردیم تو مهمان ما هستی! پدرم میگوید: مهمان حبیب خداست! از همین خاطر خوشحال شدیم. تلویزیونها گفتند شما برای نجات ما آمدید! اما
وقتی عقب دوچرخه پدرم سوار می شوم، خوشحال ترین آدم روی زمین هستم. در شهر من کابل دوچرخه سوارها زیاد هستند. پدرم روزهای جمعه من